جدول جو
جدول جو

معنی قاسم عجلی - جستجوی لغت در جدول جو

قاسم عجلی
(سِ مِ عِ)
ابن ادریس، مکنی به ابودلف. یکی از سرداران مأمون خلیفه بود که از جانب او به سال 210 هجری قمری 825 میلادی به حکومت همدان منصوب گردید و این حکومت به ارث به پسر و نوادگان او رسید. عمر بن عبدالعزیز به سال 281 هجری قمری اصفهان و نهاوند را نیز ضمیمۀ قلمرو حکومت خود کرد. (ترجمه طبقات سلاطین سلام لین پول ص 112)
لغت نامه دهخدا
قاسم عجلی
(سِ)
ابن عیسی بن ادریس بن معقل، مکنی به ابودلف و مشهور به عجلی از خاندان بنی عجل بن لجیم. بزرگ خاندان خود و امیر کرخ و یکی از بزرگان بود. رجوع به وفیات الاعیان ج 1 ص 423 والاغانی طبعه الدار ج 8 ص 248 و سمط اللئالی ص 331 و مرزبانی ص 334 و نویری ج 4 ص 249 و تاریخ بغداد ج 12 ص 416 و هبه الایام بدیعی ص 93 و 103 والاعلام زرکلی چ 2 ج 6 ص 13 و ابن الندیم و ذکر اخبار اصبهان چ لیدن ج 2 ص 160 و ابودلف شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(سِ کَ)
دهی است از دهستان حومه بخش گاوبندی شهرستان لار. در 2هزارگزی جنوب خاور گاوبندی و کنار شوسۀ سابق بوشهر به لنگه و در جلگه واقع است. هوای آن گرم مالاریائی است. 275 تن سکنه دارد. آب آن از چاه وباران و محصول آن غلات و خرما و تنباکو و صیفی و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(سِ مِ نَ جَ)
امیر قاسم نجفی، ازاشراف سادات جرجان است که منصب نقابت آن ولایت به وی مفوض گشت و با امانت و درستی به تحقیق انساب سادات آن نواحی همت گماشت. (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 613)
لغت نامه دهخدا
(سِ عَ)
ابن ثابت بن حزم عوفی سرقسطی (255- 302هجری قمری) ، مکنی به ابومحمد. دانشمند لغت و علم حدیث است. وی با پدر از سرقسطه به مصر و مکه مسافرت کرد و گفته اند: او نخستین کسی است که کتاب ’العین’ را به اندلس آورد. از وی خواستند که در سرقسطه به امر قضامشغول شود ولی او از اینکار امتناع ورزید و در همانجا وفات یافت. تألیفاتی دارد و از اوست: 1- الدلائل فی شرح غریب الحدیث. این کتاب را پیش از آنکه به انجام برساند وفات یافت و پدرش آن را به انجام آورد. ابومحمد علی بن احمد از این کتاب یاد کرده و از آن ستایش نموده است. رجوع به نفح الطبیب ج 1 ص 346 و فهرست ابن خلیفه ص 191 و الاعلام زرکلی چ 2 ج 6 ص 7 و معجم الادباء چ 2 ج 6 ص 154 و پاورقی کشف الظنون ج 2 ص 1205 شود
لغت نامه دهخدا
(سِ عُ رَ نی ی)
ابن حکم بن کثیر، مشهور به عرنی. قاضی و از رجال حدیث بود. منصب قضاء شهر همدان در روزگار هارون الرشید به وی مفوض گشت و در این شغل بود که به سال 208 هجری قمری وفات یافت. رجوع به تهذیب التهذیب ج 7 ص 311 والاعلام زرکلی چ 2 ج 6 ص 9 شود
لغت نامه دهخدا
(سِ عَ جَ)
داروغۀ شهر اخسی در عهد سلطان ظهیرالدین محمد بابر و میرزا جهانگیر بود. (حبیب السیر ج 4 ص 261، 264)
لغت نامه دهخدا
(سِ عَ)
سید قاسمعلی، از اولاد سید محمد غوث گوالیاری و مادرش بنت محمد عطاخان. مرصع رقم بود و از سر کار انگریزی به عهدۀ تحصیل در نواحی فرخ آباد بسر می نمود. طبع موزون داشت و توجه بشعر و شاعری میگماشت. او راست:
دل می تپد او خبر ندارد
عشقم اثری مگر ندارد
دارد همه آنچه بایدش لیک
در کوی وفا گذر ندارد
آن کیست در این زمان که قاسم
سر دارد و درد سر ندارد؟
(صبح گلشن چ هند ص 327)
ملا قاسمعلی، از شاعران ایران و از مردم طوس است. تخلص وی دانسته نیست. او راست:
چو توئی نبوده هرگز به وفا و مهربانی
به تو هیچکس نماند تو به هیچکس نمانی.
(از آتشکدۀ آذر تحشیۀ شهیدی ص 96).
ورجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
(سِ)
ابن یوسف بن قاسم بن صبیح عجلی بولاء (بالولاء) ، مکنی به ابواحمد. شاعری از مردم کوفه بود. مرزبانی گوید: هو ارثی الناس للبهایم. وی برادر احمد بن یوسف کاتب وزیر مأمون و شاعرتر از اوست. پس از برادر زندگی کرد و در مرگ برادر مرثیه گفت. کتاب رسائل از تألیفات اوست. رجوع به مرزبانی ص 335و الاعلام زرکلی چ 2 ج 6 ص 21 و ابن الندیم ص 178 شود
لغت نامه دهخدا